کاشکی هیچوقت من پیش از تو رو نمیخوندم امشب آخرین صفحات رو با اشک تموم کردم انگار چشمام و قلبم پر شدند و در خود شکستن دلم میخواست کسی در آغوش بگیره منو و با هم هق هق کنیم ولی خب اینجا هیچکس مثل من احساسی نیست حتی حامدم با خنده ازم گذشت و با لحن تمسخر یادآور شد که فقط یه قصه بوده ولی من باهاش زندگی کردم. بگذریم .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت